English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6925 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
needle in a haystack <idiom> U چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
lection U اختلاف معنی یا تلفظ یک کلمه بامتن چیزی
scrape up <idiom> U پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
zero compression U روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation U قبول معنی عرف معنی مصطلح
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
signifies U معنی دادن معنی بخشیدن
signify U معنی دادن معنی بخشیدن
signifying U معنی دادن معنی بخشیدن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
tracked U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
track U پیدا کردن
detects U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
detected U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
find U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
finds U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
average U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
translatable U قابل معنی کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
stammers U لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
declines U شیب پیدا کردن
demonetize U تنزل پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
tout U خریدار پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
to win fame U شهرت پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
converged U تقارت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
liaise U ارتباط پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
shield U حفاظ پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
shocked U هول وهراس پیدا کردن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
shocks U هول وهراس پیدا کردن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
shock U هول وهراس پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
respiring U امید تازه پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
respire U امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalances U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
unbalancing U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
plunged U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
leadingquestion U پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
grapnel U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divides U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceed U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
translating U معنی کردن تفسیر کردن
translates U معنی کردن تفسیر کردن
translated U معنی کردن تفسیر کردن
define U تعریف کردن معنی کردن
define U معین کردن معنی کردن
defining U معین کردن معنی کردن
defined U تعریف کردن معنی کردن
translate U معنی کردن تفسیر کردن
defining U تعریف کردن معنی کردن
defines U معین کردن معنی کردن
defines U تعریف کردن معنی کردن
defined U معین کردن معنی کردن
Recent search history Forum search
1frangible
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1معنی لغت overfit
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1FIRST Team Number
1strong
1To be capable of quoting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com